جدول جو
جدول جو

معنی پرستاری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پرستاری کردن
تیمار داشتن بیمارداری کردن بیماروانی کردن بیماربانی کردن پرستاری نمودن، تمریض
فرهنگ لغت هوشیار
پرستاری کردن
Nurse
تصویری از پرستاری کردن
تصویر پرستاری کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرستاری کردن
ухаживать
دیکشنری فارسی به روسی
پرستاری کردن
pflegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرستاری کردن
доглядати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرستاری کردن
opiekować się
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرستاری کردن
护理
دیکشنری فارسی به چینی
پرستاری کردن
cuidar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرستاری کردن
curare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرستاری کردن
cuidar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرستاری کردن
soigner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرستاری کردن
verzorgen
دیکشنری فارسی به هلندی
پرستاری کردن
ดูแล
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرستاری کردن
merawat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرستاری کردن
رعى
دیکشنری فارسی به عربی
پرستاری کردن
देखभाल करना
دیکشنری فارسی به هندی
پرستاری کردن
לטפל
دیکشنری فارسی به عبری
پرستاری کردن
看護する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرستاری کردن
간호하다
دیکشنری فارسی به کره ای
پرستاری کردن
hemşirelik yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پرستاری کردن
kutunza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرستاری کردن
সেবা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرستاری کردن
پرستاری کرنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پستایی کردن
تصویر پستایی کردن
پس انداز کردن ذخیره کردن
فرهنگ لغت هوشیار